آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

شیطون بلای من

گل دخترم سلام و صد سلام   این روزها حسابی شیطون بلا شدی  ...... اومدم تا  از شیرین کاریهای این روزهات برات بگم   دیروز مشغول کار خونه شدم متوجه شدم خبری ازت نیست و صدات نمیاد ......... حدس زدم باز رفتی سراغ کیف لوازم آرایشم ( آخه این روزها خیلی به رژ یا سایه علاقمند شدی ) ............ یواشکی سرک کشیدم تو اتاق دیدم بععععععععله خانم رفتن بالای میز آرایش مامان ، خوشحال ،‌و یه دل سیر آرایش کردن  و با یه خنده شیطنت آمیز به من می گی .............  زوژ  زدم من موندم ، به این لبخند شیرینت بخندم  ............  از ترس اینکه رفتی اون بالا و ممکن بود بیافتی ، جیغ بزنم    یا اینکه...
5 مرداد 1392

تولد دو سالگی

    تولد                   تولد                          تولدت مبارک         نازنینم تمام هستی من و بابا سعید گل دختر من تولدت مبارک     دومین سالگرد تولدت رو تبریک می گم     انگار همین دیروز بود که یه نی نی نازنازی خوابالو رو دادن تو بغلم و گفتن اینم دخترتون     دو سال گذشت و  من از داشتن ا...
30 تير 1392

شیرین زبونیهای آترین

سلام و صد سلام به گل دخترم     اومدم تا از شیرین زبونی ها و شیرین کار یهای این روزهات بگم .................  اينروزها خيلي شيطون و با مزه و بلا شدي ... اينقدر حرفها و کارهات واسمون شيرينه و جذابه كه حتي دوباره با بابا سعید مرورش ميكنيم و كلي بهت مي خنديديم . شيريني ِ زندگي من ، اينقدر با مزه صحبت ميكني و دل ميبري كه هر چي واست بگم كم گفتم . از همه چيز بايد سر در بياري و با چشمان جستجو گرت فقط به دنبال شيطنت هاي كودكانه ات هستي . بهت ميگم  آترین زندگی ِ كيه ؟ ميگي مامان مضیه ، میگم نفس ، عمر ، جیگر و ....... ؟  و جواب می دی ..... مضی بهت ميگم  عسل ؟؟؟؟ با اون لهجه ي خوشگل كودكانت ميگي  ...
26 تير 1392

روزمرگی های آترین گلی به روایت تصویر

اندر احوالات آترین جون مامان در اثنای دو سالگی                  یعنی عاشق این عکستم ................. ژستت عالیه عسلم           مامان : آترین جون بریم پارک آترین : نه ، سر سر (sorsor)               آترینم وقت ناخن داشته ، خوب چیه مگه      اینم از طرح ناخن دخملم        این عکس رو آترین جونی با گوشی مامان از عروسک های مورد علاقش گرفته ......    طبیعت زیبای روستای پاگل در خرداد ماه ...................
4 تير 1392

روزمرگی ها در بیست و سومین ماه زندگی آترین گلی

ایمــــان دارم کـه قشـنگـتـریـــن عـشــــــق ، نگـاه مهربـان خـداونـــد به بندگانــش است ، پـس مـن تـو را به همــان نگـاه می سپـــارم... ... و می دانــــــم . . . . تـا وقتــی کـه پشتـت به خــــدا گـرم است... تمــام هـراس هـای دنیـــا خنـــده دار است... ...دوستت دارم فرشته کوچکم...     سلام و صد سلام به عشقم ،   مهمترین خبر ماه ، شروع آموزش دستشویی رفتنه ........... از اوایل خرداد ماه تصمیم گرفتم که آموزش رو شروع کنم و خدا رو شکر حسابی باهام همکاری کردی که همینجا ازت تشکر می کنم ، بوس بوس  توی هر هفته دو روزی رو باهات تمرین  کردم تا اومدی یاد بگیری ...
18 خرداد 1392

آترینم بیست و سه ماهه شد ..........

تبریک     تبریک       تبریک به گل دختر نازنینم       عزیزتر از جانم  وارد  بیست و سومین ماه زندگی شد ........................   این روزها به رنگها علاقه زیادی نشون می دی .......... رنگهای قرمز، سبز ، آبی و زرد رو می شناسی و  کم کم نارنجی و صورتی   این روزها کلمات رو بهتر از هفته قبل ادا می کنی وتقریبا همه کلماتی رو که می شنوی بدرستی تکرار می کنی   این روزها به چراغ راهنمایی علاقه زیادی داری و دوست داری لحظه سبز شدن اون رو ببینی ......... طوری که گاهی بابا سعید مجبور می شه مسیر رو تغییر بده تا یک چراغ قرمز سر راهمون با...
1 خرداد 1392

آترین و تلفظ کلمات

گل دخترم   ،نازنینم                                                                                                        &nb...
17 ارديبهشت 1392