آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

آترین و سیاست های رفتاری

    گل دخترم ، نازنینم   همچنان شبها موقع خوابیدن مقاومت می کنی و  شیطنت و دوست داری تاصبح بازی کنی و هیچوقت نخوابی .........   موقعی که می گم دیگه باید بریم بخوابیم و کمی نور رو کم می کنم و می ریم به اتاقت واسه خواب ......... مدام به دستای خوشگلت به عروسکهات اشاره می کنی که مثلا پو         رو می خوام ...... بهت میدم خرگوشه ............ بهت می دم خرسی ............. بهت می دم . . خلاصه بعد کلی بازی می ریم تو تخت ............. روی پای مامان ......... اگر باهات بازی کنم همه چی  اوکیه اما اگه شروع کنم به تکون دادنت و برات لالایی بخونم ، ش...
17 ارديبهشت 1392

آترین شبها تو تخت خودش می خوابه

      سلام گل دخترم ، عزیزترینم ............   امروز که این پست رو برات می ذارم نزدیک به ١٠ روزی هست که دیگه شبها توی تخت خودت می خوابی و حسابی بهش عادت کردی ........... بابت این کار به خودم تبریک می گم ........... می دونی منم به بودنت کنار خودم عادت کرده بودم اما چون می دونستم که این با هم بودن نه به صلاح منه و نه شما .......... به خودم جرات دادم  و کم کم به تخت و اتاق خودت عادتت دادم و خدا رو شکر خیلی راحت با این موضوع کنار اومدی و پذیرفتی ......... البته یک هفته ای رو کنار تختت می خوابیدیم تا عادت بکنی ..........   دختر نازنینم دیگه بزرگ شده و توی تخت خودش می خوابه ................
17 ارديبهشت 1392

آترین و دنیای رنگ ها

سلام  و صد سلام به گل دختر نازنینم ......... بازم یک اتفاق شیرین ........... دختر نازنینم  مدتیه که علاقه زیادی به بیان رنگ اشیا و  وسایل اطرافت نشون می دی .......... رنگهایی که بیشتر تکرار می کنی آبی ، زرد ، قرمز و سبز هستند ........... دیدن این رنگهای شاد و زیبا تو رو به وجد میاره و مدام تکرار می کنی زرد ، آبی ، امز (منظور همون قرمزه ) دیروز یعنی 5 اردیبهشت 92 متوجه شدم اولین رنگی  که می تونی  اسمش رو به درستی  بگی  ....... . . . . . رنگ آبببببببببببببببببببببببببییییییییییییییییییییییییییییییی بله رنگ آبی هر وسیله ای رو که به این رنگ ببینی سریع با  دستهای کوچولو و خوشگل...
8 ارديبهشت 1392

آترین دیگه شیر مامانشو نمی خوره

          سلام  گل دخترم ، عزیزتر از جانم ، نفسم ، عمرم شیرینی قند و نبات عسلکم شیطونکم و   و    و  هر چی بگم کم گفتم ....... هر چی می گذره شیرین تر و خواستنی تر می شی ، هر چی می گذره بیشتر و بیشتر دل می بری ، با شیرین کاریهات و شیرین زبونیهات ..........   وای مادر به فدای اون ناز و ادات ، موقع سخنرانی و شیرین زبونیهای این روزهات ...........   امروز سه شنبه 3 اردیبهشت 92 و آترین گلی مامان سیزده روز که دیگه خانم بزرگی شده و دیگه مثل نی نی ها شیر ماما نشو نخورده ........... هورااااااااااااا خدا رو شکر این...
3 ارديبهشت 1392

آترین و ترس

سلام          عسلم اومدم تا از دغدغه های این روزهات بگم ........... این روزها یه کوشولو نگرانیهات زیاد شدن ........ شاید علتش از شیر گرفتنت باشه ........ نمی دونم .... اما یه کم من و باباسعید و نگران کرده حدودا دو هفته پیش رفتیم خونه مامانی ، مامانی پنکه رو روشن کرده بود توی اتاق خواب داشت سبزی  پلو واسه دایی جون مجید خشک می کرد بفرسته آلمان که ما رسیدیم ......... شما به محض دیدن این صحنه ،  باد پرده اتاق خواب رو تکون می داد و پنکه هم صدای بلندی می داد یدفعه ترسیدی و شروع به گریه کردی ، سعی کردم برات توضیح بدم که چیز نگران کننده ای نیست اما می دیدم با اضطراب به اتاق نگاه می کنی و از...
3 ارديبهشت 1392

پروژه از شیر گرفتن آترین جون

سلام گل دخترم سلام عزیز تر از جانم ، نازنینم اومدم تا از لحظات سختی بگم   که مجبور بودم تورو از خودم دور نگه دارم یا  دروغ های مصلحتی بگم تا با باورهای کودکانه ات دوران شیرخوارگیت رو به پایان برسونی ...... دختر نازنینم بدون که حتی یادآوری این لحظات برام عذاب آوره و اشک رو مهمون گونه هام می کنه ....     بعد از کلی تحقیق و مشورت با دکتر و مادران با سابقه من و بابا جون تصمیم گرفتیم بعد از بیست ماهگی خانم گل اونو از شیر بگیریم ....... پایان بیست ماهگی آترین مصادف شد با شب عید و دید و بازدیدها به همین خاطر تصمیم گرفتم این کار رو موکول کنیم به بعد از تعطیلات نوروز ..... تعطیلات نوروز که...
25 فروردين 1392

اندر احوالات ما در بیست و یک ماهگی آترین گلی

  از احوالات این روزهای من و آترین گلی ا ز شب تا صبح طلب شیر میکنی و منم مطابق معمول بین خواب و بیداری شب رو به صبح می رسونم.  گاهی وقتها بین ٣-٤ صبح بیدار می شی و هوس بازی کردن به سرت می زنه .چشم باز میکنی و بعداز کل نق نق صدا می زنی برق ..... منم بالاجبار برق رو روشن می کنم و کنارت می شینم تا شما بازی کنی . البته گاهی می شینم پای فیلمهای جم (چاره دیگه ای ندارم ) بعد از حدود دو ساعت لطف می کنی و به پیشنهاد مامان واسه خوابیدن جواب مثبت می دی و منم شیرجه می زنم تو تخت ........  میام کنارت شیر میخوری و مست مست می خوابی. اصلا انگار نه انگار دو ساعت بیدار بودی  دوباره خوابت ...
20 فروردين 1392

یه اتفاق شیرین در گفتمان آترین گلی

عسل مامان  دیشب یعنی ١٢ فروردین ٩٢ برای اولین بار تونست   اسم خودش رو بگه ..........     چند روزیه که ازت سئوال می کردم اسم شما چیه ؟ و جواب می شنیدم  ...........  من اما دیشب که ازت سئوال کردم بدون اینکه من اسمت رو تکرار کنم  جواب دادی ..........  آآآآآتییییییین   خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم ..............     دختر نازنينم من به قربون ِ زبون ِ شيرينت بشم ، هر لحظه دوست داشتني تر و خواستني تر ، شيرين تر از قبلي و صد البته شيطون تر !       ...
13 فروردين 1392

سال نو مبارک

سین هشتم سخن ساده تبریک من است                                                               جا سر سفره اگر نیست به دلها بدهید       بهار رسید و هوا پر شده ست از “دوستت دارم”هایی که برایت به دست باد سپرده ام… مبادا پنجره ات بسته باشد..!     آترین گلی مامان تحویل سال ٩٢ یک...
13 فروردين 1392