آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

شیرین زبونیهای آترین

سلام و صد سلام به گل دخترم     اومدم تا از شیرین زبونی ها و شیرین کار یهای این روزهات بگم .................  اينروزها خيلي شيطون و با مزه و بلا شدي ... اينقدر حرفها و کارهات واسمون شيرينه و جذابه كه حتي دوباره با بابا سعید مرورش ميكنيم و كلي بهت مي خنديديم . شيريني ِ زندگي من ، اينقدر با مزه صحبت ميكني و دل ميبري كه هر چي واست بگم كم گفتم . از همه چيز بايد سر در بياري و با چشمان جستجو گرت فقط به دنبال شيطنت هاي كودكانه ات هستي . بهت ميگم  آترین زندگی ِ كيه ؟ ميگي مامان مضیه ، میگم نفس ، عمر ، جیگر و ....... ؟  و جواب می دی ..... مضی بهت ميگم  عسل ؟؟؟؟ با اون لهجه ي خوشگل كودكانت ميگي  ...
26 تير 1392

روزمرگی های آترین گلی به روایت تصویر

اندر احوالات آترین جون مامان در اثنای دو سالگی                  یعنی عاشق این عکستم ................. ژستت عالیه عسلم           مامان : آترین جون بریم پارک آترین : نه ، سر سر (sorsor)               آترینم وقت ناخن داشته ، خوب چیه مگه      اینم از طرح ناخن دخملم        این عکس رو آترین جونی با گوشی مامان از عروسک های مورد علاقش گرفته ......    طبیعت زیبای روستای پاگل در خرداد ماه ...................
4 تير 1392

روزمرگی ها در بیست و سومین ماه زندگی آترین گلی

ایمــــان دارم کـه قشـنگـتـریـــن عـشــــــق ، نگـاه مهربـان خـداونـــد به بندگانــش است ، پـس مـن تـو را به همــان نگـاه می سپـــارم... ... و می دانــــــم . . . . تـا وقتــی کـه پشتـت به خــــدا گـرم است... تمــام هـراس هـای دنیـــا خنـــده دار است... ...دوستت دارم فرشته کوچکم...     سلام و صد سلام به عشقم ،   مهمترین خبر ماه ، شروع آموزش دستشویی رفتنه ........... از اوایل خرداد ماه تصمیم گرفتم که آموزش رو شروع کنم و خدا رو شکر حسابی باهام همکاری کردی که همینجا ازت تشکر می کنم ، بوس بوس  توی هر هفته دو روزی رو باهات تمرین  کردم تا اومدی یاد بگیری ...
18 خرداد 1392

آترینم بیست و سه ماهه شد ..........

تبریک     تبریک       تبریک به گل دختر نازنینم       عزیزتر از جانم  وارد  بیست و سومین ماه زندگی شد ........................   این روزها به رنگها علاقه زیادی نشون می دی .......... رنگهای قرمز، سبز ، آبی و زرد رو می شناسی و  کم کم نارنجی و صورتی   این روزها کلمات رو بهتر از هفته قبل ادا می کنی وتقریبا همه کلماتی رو که می شنوی بدرستی تکرار می کنی   این روزها به چراغ راهنمایی علاقه زیادی داری و دوست داری لحظه سبز شدن اون رو ببینی ......... طوری که گاهی بابا سعید مجبور می شه مسیر رو تغییر بده تا یک چراغ قرمز سر راهمون با...
1 خرداد 1392

آترین و تلفظ کلمات

گل دخترم   ،نازنینم                                                                                                        &nb...
17 ارديبهشت 1392

آترین و سیاست های رفتاری

    گل دخترم ، نازنینم   همچنان شبها موقع خوابیدن مقاومت می کنی و  شیطنت و دوست داری تاصبح بازی کنی و هیچوقت نخوابی .........   موقعی که می گم دیگه باید بریم بخوابیم و کمی نور رو کم می کنم و می ریم به اتاقت واسه خواب ......... مدام به دستای خوشگلت به عروسکهات اشاره می کنی که مثلا پو         رو می خوام ...... بهت میدم خرگوشه ............ بهت می دم خرسی ............. بهت می دم . . خلاصه بعد کلی بازی می ریم تو تخت ............. روی پای مامان ......... اگر باهات بازی کنم همه چی  اوکیه اما اگه شروع کنم به تکون دادنت و برات لالایی بخونم ، ش...
17 ارديبهشت 1392

آترین شبها تو تخت خودش می خوابه

      سلام گل دخترم ، عزیزترینم ............   امروز که این پست رو برات می ذارم نزدیک به ١٠ روزی هست که دیگه شبها توی تخت خودت می خوابی و حسابی بهش عادت کردی ........... بابت این کار به خودم تبریک می گم ........... می دونی منم به بودنت کنار خودم عادت کرده بودم اما چون می دونستم که این با هم بودن نه به صلاح منه و نه شما .......... به خودم جرات دادم  و کم کم به تخت و اتاق خودت عادتت دادم و خدا رو شکر خیلی راحت با این موضوع کنار اومدی و پذیرفتی ......... البته یک هفته ای رو کنار تختت می خوابیدیم تا عادت بکنی ..........   دختر نازنینم دیگه بزرگ شده و توی تخت خودش می خوابه ................
17 ارديبهشت 1392

آترین و دنیای رنگ ها

سلام  و صد سلام به گل دختر نازنینم ......... بازم یک اتفاق شیرین ........... دختر نازنینم  مدتیه که علاقه زیادی به بیان رنگ اشیا و  وسایل اطرافت نشون می دی .......... رنگهایی که بیشتر تکرار می کنی آبی ، زرد ، قرمز و سبز هستند ........... دیدن این رنگهای شاد و زیبا تو رو به وجد میاره و مدام تکرار می کنی زرد ، آبی ، امز (منظور همون قرمزه ) دیروز یعنی 5 اردیبهشت 92 متوجه شدم اولین رنگی  که می تونی  اسمش رو به درستی  بگی  ....... . . . . . رنگ آبببببببببببببببببببببببببییییییییییییییییییییییییییییییی بله رنگ آبی هر وسیله ای رو که به این رنگ ببینی سریع با  دستهای کوچولو و خوشگل...
8 ارديبهشت 1392

آترین دیگه شیر مامانشو نمی خوره

          سلام  گل دخترم ، عزیزتر از جانم ، نفسم ، عمرم شیرینی قند و نبات عسلکم شیطونکم و   و    و  هر چی بگم کم گفتم ....... هر چی می گذره شیرین تر و خواستنی تر می شی ، هر چی می گذره بیشتر و بیشتر دل می بری ، با شیرین کاریهات و شیرین زبونیهات ..........   وای مادر به فدای اون ناز و ادات ، موقع سخنرانی و شیرین زبونیهای این روزهات ...........   امروز سه شنبه 3 اردیبهشت 92 و آترین گلی مامان سیزده روز که دیگه خانم بزرگی شده و دیگه مثل نی نی ها شیر ماما نشو نخورده ........... هورااااااااااااا خدا رو شکر این...
3 ارديبهشت 1392