آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

آترین و ترس

سلام          عسلم اومدم تا از دغدغه های این روزهات بگم ........... این روزها یه کوشولو نگرانیهات زیاد شدن ........ شاید علتش از شیر گرفتنت باشه ........ نمی دونم .... اما یه کم من و باباسعید و نگران کرده حدودا دو هفته پیش رفتیم خونه مامانی ، مامانی پنکه رو روشن کرده بود توی اتاق خواب داشت سبزی  پلو واسه دایی جون مجید خشک می کرد بفرسته آلمان که ما رسیدیم ......... شما به محض دیدن این صحنه ،  باد پرده اتاق خواب رو تکون می داد و پنکه هم صدای بلندی می داد یدفعه ترسیدی و شروع به گریه کردی ، سعی کردم برات توضیح بدم که چیز نگران کننده ای نیست اما می دیدم با اضطراب به اتاق نگاه می کنی و از...
3 ارديبهشت 1392

پروژه از شیر گرفتن آترین جون

سلام گل دخترم سلام عزیز تر از جانم ، نازنینم اومدم تا از لحظات سختی بگم   که مجبور بودم تورو از خودم دور نگه دارم یا  دروغ های مصلحتی بگم تا با باورهای کودکانه ات دوران شیرخوارگیت رو به پایان برسونی ...... دختر نازنینم بدون که حتی یادآوری این لحظات برام عذاب آوره و اشک رو مهمون گونه هام می کنه ....     بعد از کلی تحقیق و مشورت با دکتر و مادران با سابقه من و بابا جون تصمیم گرفتیم بعد از بیست ماهگی خانم گل اونو از شیر بگیریم ....... پایان بیست ماهگی آترین مصادف شد با شب عید و دید و بازدیدها به همین خاطر تصمیم گرفتم این کار رو موکول کنیم به بعد از تعطیلات نوروز ..... تعطیلات نوروز که...
25 فروردين 1392

اندر احوالات ما در بیست و یک ماهگی آترین گلی

  از احوالات این روزهای من و آترین گلی ا ز شب تا صبح طلب شیر میکنی و منم مطابق معمول بین خواب و بیداری شب رو به صبح می رسونم.  گاهی وقتها بین ٣-٤ صبح بیدار می شی و هوس بازی کردن به سرت می زنه .چشم باز میکنی و بعداز کل نق نق صدا می زنی برق ..... منم بالاجبار برق رو روشن می کنم و کنارت می شینم تا شما بازی کنی . البته گاهی می شینم پای فیلمهای جم (چاره دیگه ای ندارم ) بعد از حدود دو ساعت لطف می کنی و به پیشنهاد مامان واسه خوابیدن جواب مثبت می دی و منم شیرجه می زنم تو تخت ........  میام کنارت شیر میخوری و مست مست می خوابی. اصلا انگار نه انگار دو ساعت بیدار بودی  دوباره خوابت ...
20 فروردين 1392

یه اتفاق شیرین در گفتمان آترین گلی

عسل مامان  دیشب یعنی ١٢ فروردین ٩٢ برای اولین بار تونست   اسم خودش رو بگه ..........     چند روزیه که ازت سئوال می کردم اسم شما چیه ؟ و جواب می شنیدم  ...........  من اما دیشب که ازت سئوال کردم بدون اینکه من اسمت رو تکرار کنم  جواب دادی ..........  آآآآآتییییییین   خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم ..............     دختر نازنينم من به قربون ِ زبون ِ شيرينت بشم ، هر لحظه دوست داشتني تر و خواستني تر ، شيرين تر از قبلي و صد البته شيطون تر !       ...
13 فروردين 1392

سال نو مبارک

سین هشتم سخن ساده تبریک من است                                                               جا سر سفره اگر نیست به دلها بدهید       بهار رسید و هوا پر شده ست از “دوستت دارم”هایی که برایت به دست باد سپرده ام… مبادا پنجره ات بسته باشد..!     آترین گلی مامان تحویل سال ٩٢ یک...
13 فروردين 1392

آترین و دنیای نقاشی و مداد رنگی

مدتی بود که می دیدم علاقه خاصی به مداد و خودکار و نوشتن نشون می دی ..... مثلا سر رسید شخصی بابا شده بود محل نقاشی کردن شما و همینطور دفتر و کتاب روژان ..................     واسه همین تصمیم گرفتم برات دفتر نقاشی و مداد رنگی تهیه کنم تا اولا معنی شخصی بودن وسایل رو درک کنی و ثانیا هر طور که دلت می خواد توی دفترت نقاشی کنی ............       به دفتر نقاشی با شکل پو و مداد رنگی 12 تایی و همچنین یه پاک کن ........ البته از ترس اینکه پاک کن رو نخوری مجبور شدم فعلا از دسترس خارجش کنم ............. البته زیاد وقتت رو صرف نقاشی کردن نمی کنی بیشتر علاقه داری که من برات نقاشی کنم و تو سعی در رنگ کردنش...
21 اسفند 1391

نوزده ماهگیت مبارک ...........

گل دخترم به پایان نوزه ماهگی رسید و وارد بیستمین ماه زندگی شد ................. هر روز که می گذره می تونم بزرگتر شدنت رو احساس کنم ............ احساسی که در کلمات  نمی گنجه ...... گاهی کارهایی ازت می بینم که نمی تونم باور کنم این کوچولوی منه که اینقدر بزرگ شده ............. براحتی می تونی با نرم افزار انروید گوشی من کار کنی ،  براحتی  عکس و فیلم ها رو می یاری یا حتی هر بازی دیگه ای که بخوای براحتی بازی می کنی ، موزیک گوش می کنی و تنها چیزی که هنوز یاد نگرفتی باز کردن پترن گوشیه ...........اتفاقا همین دیشب با بابا سعید راجع به هوش سرشارت صحبت می کردیم ........... برخلاف اونچه که نشون می دی خیلی به اطرافت توجه داری و...
30 بهمن 1391

عکسهای جدید ..............

سلام به گل دختر شیرینم و همه خوانندگان این وبلاگ .............. عکسهای جدید از عسل مامان ...............     این سارافون زیبا رو که می بینید تن آترین جونی ............... مامان مرضیه براش بافته ...............   برای دیدن بقیه عکسها و شیرین کاریهای عسل خانم به ادامه مطلب مراجعه کنید ..................         آترین و نظافت  من مشغول تماشای تلویزیون بودم که متوجه شدم آترین هراسون داره می ره توی کابینت آشپزخونه دنبال جارو دستی ............. گفتم چیزی نگم  ببینم چکار می خواد بکنه ........ رفت و جارو دستی رو آورد و مشغول جارو کشیدن روی مبل شد ............. من متعج...
28 بهمن 1391

کفشهای آترین گلی

سلام  گلم ، فکر کردم شاید  برات جالب باشه که از کفشهای نوزادی و کودکیت عکس داشته باشی  ، آخه بخاطر کمبود جا امکان نگهداری اونا نیست ............... یا شاید بهتر باشه بجای نگه داشتنشون اونها رو به نی نی های دیگه هدیه کنیم تا اونها هم ازشون استفاده کنن. ............. اولین عکس مربوط به هدیه خاله زهراست .............     دومین عکس هم مربوط به پاپوش نوزادی نی نی مامانه که از هایپر استار برات خریدم ....................     عکس بعدی هم باز پاپوش نوزادی  که واسه خرید سیسمونی تهیه کردم ................   عکس بعدی مربوط به اولین کفش آترین جونه مامانه که اونم تو خرید سیسمونی بو...
28 بهمن 1391

مروارید شانزدهم آترین

  تبریک تبریک                            هزاران بار تبریک   بالاخره سر و کله دندون نیش دخملی هم پیدا شد...............   جالب اینه که سرو کله هر 4 تا مروارید همزمان با هم پیدا شده ........... و عجیب تر از اون اینه که نه خبری از درد هست و نه خبری از تب .............. (خیلی عجیبه ) بزنم به تخته چون هنوز کامل در نیومدن   عزیز دلم واسه در اومدن 4تا دندون تخت هات (حدود 2 ماه پیش )نزدیک به 4 روز تب ودرد شدید داشتی و تو این 4 روزه لب به غذا نزدی ، طوری که حسابی ما رو ...
17 بهمن 1391