آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

آترین دیگه شیر مامانشو نمی خوره

          سلام  گل دخترم ، عزیزتر از جانم ، نفسم ، عمرم شیرینی قند و نبات عسلکم شیطونکم و   و    و  هر چی بگم کم گفتم ....... هر چی می گذره شیرین تر و خواستنی تر می شی ، هر چی می گذره بیشتر و بیشتر دل می بری ، با شیرین کاریهات و شیرین زبونیهات ..........   وای مادر به فدای اون ناز و ادات ، موقع سخنرانی و شیرین زبونیهای این روزهات ...........   امروز سه شنبه 3 اردیبهشت 92 و آترین گلی مامان سیزده روز که دیگه خانم بزرگی شده و دیگه مثل نی نی ها شیر ماما نشو نخورده ........... هورااااااااااااا خدا رو شکر این...
3 ارديبهشت 1392

نوزده ماهگیت مبارک ...........

گل دخترم به پایان نوزه ماهگی رسید و وارد بیستمین ماه زندگی شد ................. هر روز که می گذره می تونم بزرگتر شدنت رو احساس کنم ............ احساسی که در کلمات  نمی گنجه ...... گاهی کارهایی ازت می بینم که نمی تونم باور کنم این کوچولوی منه که اینقدر بزرگ شده ............. براحتی می تونی با نرم افزار انروید گوشی من کار کنی ،  براحتی  عکس و فیلم ها رو می یاری یا حتی هر بازی دیگه ای که بخوای براحتی بازی می کنی ، موزیک گوش می کنی و تنها چیزی که هنوز یاد نگرفتی باز کردن پترن گوشیه ...........اتفاقا همین دیشب با بابا سعید راجع به هوش سرشارت صحبت می کردیم ........... برخلاف اونچه که نشون می دی خیلی به اطرافت توجه داری و...
30 بهمن 1391

مروارید شانزدهم آترین

  تبریک تبریک                            هزاران بار تبریک   بالاخره سر و کله دندون نیش دخملی هم پیدا شد...............   جالب اینه که سرو کله هر 4 تا مروارید همزمان با هم پیدا شده ........... و عجیب تر از اون اینه که نه خبری از درد هست و نه خبری از تب .............. (خیلی عجیبه ) بزنم به تخته چون هنوز کامل در نیومدن   عزیز دلم واسه در اومدن 4تا دندون تخت هات (حدود 2 ماه پیش )نزدیک به 4 روز تب ودرد شدید داشتی و تو این 4 روزه لب به غذا نزدی ، طوری که حسابی ما رو ...
17 بهمن 1391

دخترم یک سال و نیمه شد

    سلام به گل دختر عزیزم  و همه خواننده های گل این وبلاگ         دوباره برگشتم با یه کوله بار از نانوشته های چند ماه گذشته .... کلام اول اینکه   ١٨ ماهگیت مبارک  زندگی مامان   روز شنبه ٣٠ دی ماه ٩١ بردمت برای واکسن ١٨ ماهگی  و آخرین واکسن دوران کودکیت رو هم زدی و فعلا خیال مامان راحت شد تا واکسن قبل از مدرسه ..........عسلکم با وجود اینکه یه آمپول حسابی به رون پای خوشگلت زده بودی بازم از تلاش و تقلا واسه دویدن و بالا پایین پریدن برنداشتی و خدا رو شکر که خیلی درد و تب شدید نداشتی     وزن عسل مامان در ١٨...
3 بهمن 1391

مروری بر ده ماهگی آترین جون

عسل مامان  توی ماه دهم حسابی خانوم شدی ها ............. یاد گرفتی راه بری ، از 7 خرداد ماه قدم برداشتنهات شروع شدو 22 خرداد بود که تونستی راه بری .... حسابی حرف گوش کن شدی و به حرفهای من و بابا جونی گوش می کنی و اهمیت می دی، مثلا وقتی ازت می خوام  کنترل تی وی رو برام می یاری یا وقتی که از تخت می خوای بیایی پایین بهت می گم باید اول پاهات رو بیاری پایین به حرفم گوش می کنی و انجام می دی  .... دیگه شبها بدون گریه کردن می خوابی ، از شب زنده داریهات که بگذریم خواب های شبونت خوب شدن دیگه مثل قبلنها با گریه نمی خوابی .... گوش شیطون کر ....صبحها هم که 11 -12  بیدار می شی ... خیلی از آیفون تصویری ...
30 خرداد 1391

دو خبر مهم و جدید

  خبر اول :  عسل مامان ٢ تا دندونهای بالاش همزمان بیرون زده مبارک باشه هستی من ......... بعد از دو سه روزی تب و بی قراری و گریه های شبونه بالاخره سرو کله دو تا مروارید سفید دیگه تو دهن کوچولوی عسل مامان پیدا شد و حسابی من و بابا جونی رو خوشحال کرد ...........  البته یه کمی هم نگران از گاز گرفتن ها  ........       و اما خبر دوم : شیطون بلای مامان داره قدمهای اول راه رفتن رو بر می داره  ........... عسلکم از روز جمعه  ٥ خرداد ماه کاملا می شه پیشرفتت رو تو ایستادن و راه رفتن حس کرد .... هر شب از شب قبل مسلط تر قدم بر می داری گلم &n...
7 خرداد 1391

چکاپ ماه نهم

  ١٢  اردیبهشت واسه چکاپ رفتیم خدمت دکتر عالمی  دخمل ناز مامان در نه ماه و پانزده روزگی قد ٧٣ سانتی متر و وزن ١٠٠/٩ کیلوگرم همه چی عالیه .......قد ، بلند و وزن ، استاندارد ...............خداجونم شکرت ..............       ...
16 ارديبهشت 1391

آترینم نه ماهه شد

فونت زيبا ساز دختر ناز مامان ٩ ماهگیت مبارک عزیز دلم   عسل مامان باورم نمی شه که بعد از ٩ ماه انتظار ٩ ماهه که تو در کنارمی و همه لحظات می تونم حست کنم ، ببوسمت و بغلت کنم .............. در کنار تو بودن و  احساس زیبای مادر بودن از بهترین نعمت های خداست ...........   خدای عزیز  و مهربون  متشکرم که همچین گلی رو به منو همسری هدیه کردی .......... عزیز دل مامان علاوه بر ماما  ماما  یاد گرفتی  دد  دد دد می گی .......... البته بابا جونی یه کوشولو حسودیش شده چون هنوز بابا نگفتی خیلی دوست داره که زودتر بتونی صداش کنی ....... عسل مامان دس...
2 ارديبهشت 1391

آترین در 8 ماهگی

دختر خوشگل  مامان در ٨ ماهگی : ١٠٠/٨ کیلوگرم وزن و ٧٣ سانتی متر قد ....... آترین خانم حسابی غذا خور شده و دوتا دندون خوشگل درآورده ..........   دخمل شیطون بلای مامان حسابی منو غافلگیر کرد و روز ١٢ فروردین با گفتن ماما ماما دل منو برد .......... نمی دونی چقدر مامان از این حرفت خوشحال شد عزیز دلم ............ یکی از آرزوهام این بود که اولین کلمه ای که بگی مامان باشه و از خدای مهربون و شما دخملی ممنونم که آرزومو برآورده کردین ...... بووووووووووووس بووووووووووس بووووووووووووس مامانی حسابی شیرین شدی و خودت رو واسه من و بابا جونی لوس می کنی ............  مثل فرفره چهاردست و پا می ری ...
19 فروردين 1391