آترین و دنیای بزرگترها
// من کوچولو نیستم //
مدتیه که آترین خانم به کلمه //کوچولو // حساسیت زیادی نشون میده وهر کسی این کلمه رو در توصیف سرکار خانم بکار ببره ، سریع و با کمی عصبانیت میگه ........ من کوچولو نیستم ..........
گاهی وقتها نگران میشم ........ اونقدر به این باور رسیده که گاهی کارهایی میخواد انجام بده که از توانش خارجه
فکر می کنم ، یکی از دلایل اصلیش تاثیر حرفهای من و اطرافیانشه که مدام توگوشش زمزمه میکنیم تو دیگه بزرگ شدی و نباید مثل بچه کو چولوها این رفتارهارو انجام بدی
و شایدم بخاطر علاقه شدیدش به روژان و الگو برداری از اونه ........
بهر حال دخترم
از دنیای بچگی لذت ببر و غرق در آرامش ، شادی و خنده زندگی کن ......... چرا که این روزها دغدغه هاتم کوچکند
ورد زبونش شده من میخوام با یه آقاهه ازدواج کنم ، من عروس بشم اونم بشه داماد برام گل بخره .... البته این حرفها رو بعد از دیدن فیلم عروسیمون میزنه
یه شب من کنار پدرش نشسته بودم و مشغول گپ و گفت ، متوجه گریه آترین شدیم با صدای بلند ...............
من پرسیدم :آترین جون چی شد مامان
آترین با صدای بلند : آخه من مرد ندارم یعنی قیا فه من
القصه آترین مدتیه که با یه دوست خیالی مدام حرف میزنه و بازی میکنه که فکر میکنم تاثیر تنهایی و نداشتن همبازیه جالب اینه که یکی دو هفته ای هست که اسم دوست خیالیش //محمد //شده
اگر کسی ازش سوال کنه محمد کیه میگه داماده دیگه ، بابای خرگوش ((( خرگوش معروف هم که معرف حضور همه هست ، همون عروسک محبوب آترین که جدیدا شده گل پسرش)))