روزگار شیرین من و آترین گلی درابتدای پاییز 94
این روزهای زیبا و عشقولانه پاییزی واسه من و آترین گلی داره خیلی عشقولانه سپری میشه .....
این روزها آترینم حسابی با شرایط اخت شده ...... هر روز صبح با مامان بابا از خواب بیدار میشه و به خونه مامان گلی میره و بعد بلافاصله میره واسه ادامه خواب صبح ........ بعد از یه خواب راحت بیدار میشه و آماده میشه که ساعت یک ظهر راهی آموزشگاه بشه ............ خیلی عالی تو کلاس زبان با تیچر هلن و هم کلاسیهاش اخت شده و حسابی تو آموزش زبان پیشرفت کرده و علاوه بر اون در ارتباطات اجتماعی قوی شده که این جای بسی خوشحالی داره ............ دوستای صمیمی دخملم رها 5 ساله ، پرنیان 5 سال و نه ماهه هستن که بیشتر اوقات راجع به اونها صحبت میکنه ........
هر روز صبح موقع خداحافظی این دیالوگ رو داریم ... مامان زود زود زود بیا دنبالم و من چشم عزیزم
خلاصه ساعت یک ربع به شش هم مامان بابا میرن دنبال آترین گلی و تایم با هم بودنمون دوباره شروع میشه ............
بخاطر علاقه شدید دخملی به رقص باله روزهای پنجشنبه 1-3 هم آترین رو به اتفاق آرنیکا دوستش تو کلاس رقص باله ثبت نام کردم ........