واکسن آترین نازنازی تا 6 ماهگی
آترین نفسم ، عزیز دلم
دو ماهگی که برای واکسن بردمت خیلی نگران و ناراحت بودم ............. نگران از بابت اینکه تب نکنی و اذیت بشی و ناراحت بخاطراینکه می خوان رونهای تپل و خوشگلت رو سوزن بزنن ...........اما خدارو شکر خیلی گریه نکردی و با خوردن استامینوفن تب هم نداشتی ...........
برای واکسن 4 ماهگی که بردمت بازم خواب بودی سعی کردم بیدارت کنم اما بیدار نشدی با فرو رفتن سوزن تو پای خوشگلت جیغ کشیدی و بیدار شدی ............ عزیزدلم سریع بغلت کردم و بوسیدمت و تو هم مثل همیشه زود آروم شدی و حتی واسه اون خانم و من و مامانی خندیدی عزیزم ...........
ثابت کردی که دختر نازنازی و لوسی نیستی و خیلی قوی هستی قربونت بره ماماننییییییییی
اما واکسن ٦ ماهگی ، این بار با بابا جونی رفتیم و شما گلم بیدار بودی و حسابی گریه کردی و با اینکه ٢ ساعت قبل از واکسنت بهت قطره استامینوفن داده بودم بازم یه کوشولو تب کردی عزیز دلم .... بیقراری هم می کردی و من و بابا جونی خیلی برات ناراحت بودیم .... اون شب تولد آرنیکا بود و ما نتونستیم شما رو با خودمون ببریم عزیزم ولی به ما هم اصلا خوش نگذشت و زود برگشتیم پیش شما .........خدارو شکر تا ٦ ماه دیگه واکسن نداری ی ی ی ی ی ی ....