حال و هوای اسفند 94
دردونه مامان این روزها رو به عشق اومدن بهار سپری میکنه چون منتظر بدنیا اومدن خرگوش کوچولو هاست تا یکدونه واسش بخریم .............. این روزها دخملکم حسابی با دنیای آموزشگاه و مربیان و همکلاسیهاش اخت شده و بهشون عادت کرده و یه جورایی دلتنگشون میشه و از این بابت من خیلی خوشحالم.......
خونه تکونی امسال رو از اتاق آترینم شروع کردم و از تغییر وجابجایی وسایلش حسابی هیجان زده شده بود و خوشحال ، طوریکه میگفت مامان انگار اومدیم یه خونه جدید ...........فقط یه تلویزیون تو اتاقم کم دارم اونم به بابا بگو واسم بخره مثل اتاق آرنیکا و پارمیس
این روزها حسابی به بابا سعید عادت کرده و همیشه دلش میخواد زمانی رو که تو خونه هستیم با اون مشغول بازی و صحبت کردن باشه ....... دخملکم حسابی با فهم و کمالاته می دونه مامان مرضی شبها حسابی کار داره و فرصت وقت گذرون باهاش رو نداره البته متاسفانه
حسابی دلتنگ روزایی میشیم که دو تایی تو خونه تنها بودیم و با هم با فراغ بال وقت می گذروندیم ..... طوریکه گاهی روزهای جمعه یا پنجشنبه تعطیل من میگه کاش بابا امروز سرکار بود ما دو تا هم تنها
بیش از پیش به داشتن همچین نازنینی به خودم می بالم و هزاران هزار بار خدای مهربونم رو شکر می کنم
دختر گلم نفس مامان عاشقتم