آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

ده ماهگی آترین کوچولو

1391/2/30 15:27
نویسنده : مامان مرضیه
315 بازدید
اشتراک گذاری

ده ماهگیت مبارک زندگی مامان

این روزها خونه ما رنگ و بوی خاصی بخودش گرفته .....

این روزها... شکلاتهای پذیرایی مون...شکل خاصی داره....کج ...نرم..و دندون دندونی! میذارم توی یخچال تا سفت بشه و من و باباجونی فقط بخوریم..

این روزها...پوست پرتقال هامون اندازه ی یه نخود کنده شده ...پوست خیارهامون کنده کنده شده ومن اونا رو میذارم جلوی خودم و بابا جونی!!!

این روزها...شیشه میز تلویزیون خونمون پرشده از لکه های جای دستهای یه نی نی دوست داشتنی که من باید روزی دوبار تمیزشون کنم ......

این روزها... آینه قدی میز آرایش مامان پرشده از جای انگشتهای خانم گلمون که اونم باید روزی دو بار پاک بشه ......

این روزها ...اگر دو تا لیوان چایی بیارم ، نی نی خونمون اعتراض می کنه و باید توی شیشه شیرش واسش چایی بریزم ........ 

این روزها ...قند های قندون خونمون رو باید قایم کنیم چون ممکنه همشون خیس و اب خورده بشن ....

این روزها ...اگه کشوی لباسهای ما یا نی نی باز بشه و مامان  غافل ، تمام لباسها یکی یکی و با حوصله نقش زمین می شه ..........

این روزها .... وقتی که بابا جونی حموم می ره یه نی نی خوشگل و ناز پشت در حموم می ره و شروع می کنه به در زدن و نق زدن که بابا رو مجبور می کنه که حمومش کنه ........

این روزها ..... وقتی مامان مانتو روسری سر می کنه ، نی نی خونمون با سرعت خودش رو به مامانش می رسونه و دستهاشو بلند می کنه که بغلم کن و منم با خودت ببر ......

این روزها ..... وقتی نی نی رو می ذارم روی تخت خودمون بسرعت می ره کنارپنجره و به بیرون نگاه می کنه و می گه د د د د .....

این روزها قشنگ شده...بخاطر یه دختر بچه ی کوچولوی کنجکاو...که فقط میخواد کشف کنه...قانون براش مهم نیست...و کار خودشو میکنه....

این روزها خیلی شیرینند .....

خدایا ممنون برای این روزها.... دلم تنگ می شه برای این روزها ..........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)