آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دخترم آترین

آترین و شلوار طوسی

1392/6/19 18:40
نویسنده : مامان مرضیه
193 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و بازم سلام

 

 

اومدم تا از شلوار طوسی بگم

بله همون شلوار طوسی معروف

این دخمل ما مدتیه که گیر داده به یه شلوار طوسی رنگ کوتاه و تقریبا کهنه .......... مدام می گه اونو دوست دارم ......... شلوار طوسی حوبه .............  طوری که به هیچ وجه حاضر نیست اون رو از پا در بیاره ، حتی موقع مهمونی یا بیرون رفتن ‌، باید با کلی ترفند و کلک یه لباس دیگه تنش کنم و به محض رسیدن به مقصد یا برگشت به خونه سریع سراغش رو ازمن می گیره که شلوار طوسیم کو ؟       شلوار طوسیمو اوردی ؟ من بیپوشمش .............

وای به روزی که خیس یا کثیف بشه ومن بشورمش ............. کلی گریه و ناراحتی واسه شلوار طوسی که می خواد همونطور خیس بپوشتش .............حالا شما فکرش رو بکن یا باید مدام حواسش رو پرت کنیم و باهاش بازی کنیم که سرش گرم چیزهای دیگه بشه یا باید با سشوار خشکش کنیم که خیس نپوشتش ..............

خلاصه فکر کنم یه ماهی باشه که این شلوار طوسی شبانه روز پای آترین خانمه  و به ندرت اونم برای ساعتی اونو  عوض می کنه و تو اون تایم هم مدام سراغش رو می گیره ............. منم سعی نمی کنم جلوش رو بگیرم چون می دونم که

              این نیز بگذرد ................

یه شب قبل از خواب شلوار طوسی خانم رو شسته بودم ........... کلی گریه و بهانه گیری کرد که شلوار طوسیمو میحام این شلوار امزه بده ............. خلاصه به زور خوابوندمش ............ نیم ساعت بعد با گریه بیدار شد و باز بهونه شلوار طوسی رو گرفت ............  با خودم گفتم تاریکه و آترینم خواب آلود متوجه نمی شه یه شلوار دیگه آوردم پاش کردم  ........... برای دو ثانیه آروم شد ، ولی دست کشید به شلوار و زد زیر گریه ، (شیطون بلا از جنس شلوار متوجه شده بود) شلوار طوسیمو می حام این بده ............  مجبور شدم همونطور خیس آوردم کنار بالشش تا خوابش برد ، ٨ صبح پا شده با ذوق می گه شلوار طوسی خش شده بیپوشمش ..............

یعنی من متفکر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابا سعیدش
26 شهریور 92 2:08
عاشقتم شاهزاده خانم.
مطالبی که مامان نوشته واقعی واقعی ، الان که می خونمشون با اینکه همشو دیدم ولی جلوی خندیدنمو نمی تونم بگیرم.





به به بالاخره بابا جونی افتخار دادن و برامون نظر گذاشتن .............
مرسی بابا سعید مهربون