مروری بر ده ماهگی آترین جون

عسل مامان  توی ماه دهم حسابی خانوم شدی ها .............

یاد گرفتی راه بری ، از 7 خرداد ماه قدم برداشتنهات شروع شدو 22 خرداد بود که تونستی راه بری ....

حسابی حرف گوش کن شدی و به حرفهای من و بابا جونی گوش می کنی و اهمیت می دی، مثلا وقتی ازت می خوام  کنترل تی وی رو برام می یاری یا وقتی که از تخت می خوای بیایی پایین بهت می گم باید اول پاهات رو بیاری پایین به حرفم گوش می کنی و انجام می دی  ....

دیگه شبها بدون گریه کردن می خوابی ، از شب زنده داریهات که بگذریم خواب های شبونت خوب شدن دیگه مثل قبلنها با گریه نمی خوابی .... گوش شیطون کر ....صبحها هم که 11 -12  بیدار می شی ...

خیلی از آیفون تصویری خوشت می یاد ، وقتی که زنگ می زنن با یه هیجان خاصی به سمت آیفون می دوی و صدا می زنی ...... البته برای زنگ تلفن هم همینطور

خیلی از آشپزخونه خوشت میاد ، بیشتر وقتت رو اونجا می گذرونی ، یخچال رو خیلی دوست داری وقتی درش رو باز می کنم خودت رو با سرعت نور می رسونی تا بتونی بری داخل و باید کلی تلاش کنم تا بیای بیرون تا بتونم درش رو ببندم . یا اینکه می ری سراغ کابینت ها تا درشون رو باز کنی و بری سراغ روغن نباتی یا سیب زمینی و پیاز هامون ......

عاشق آهنربا شدی ، به آهنربا رو صد بار به چهارچوب در می چسبونی و جدا می کنی ، این کار برات سرگرم کننده است ........

از حموم کردن خوشت می یاد و  اصلا تو حموم گریه نمی کنی حتی موقع شستن سر و صورتت ......

عاشق بارفیکس شدی ............

دخترم ورزشکاره .............

قندو شکلات رو دوست داری و اگر غافل بشیم می بینیم که ........

هانی شکلات رو یواشکی برداشته و وووووو ............

موهات بلندتر شدن و می شه خرگوشی بستشون ......... خیلی این کارو دوست داشتم .........

عسلم موهاشو خرگوشی بسته .....

  4تا دندون در آوردی گلم ............

.

مامان فدای اون خنده هات ..........

خیلی عینک دوست داری ، اونقدر عینک دوست داری که مامانی برات یدونه سبزش رو خرید و خیلی هم ازش خوشت می یاد

دخترم لباسش رو با عینکش ست کرده .....

در پایان یه عکس از 10 ماهگی آترین .....

آترین در ویلای رامسر .......