آترین جون من آترین جون من ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
زندگي شيرين مازندگي شيرين ما، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه سن داره

خاطرات دخترم آترین

شیرین زبونی های گلی

    تولدت آغاز خوشبختی من است  و وجودت آرامش بخش قلبم بوییدنت یاد خدا را در دلم زنده می کند و نگاهت ترنم بهشت است   زیباتر ین هدیه خدا سلام   مدتهاست که بخوبی صحبت می کنی و جمله بندیهات کامل شدن ، امروز میخوام از تکیه کلامهات بگم میگی مثلا چی .......... یکی از تکیه کلامهای شیرینت اینه .......... مشکله مثلا ازت می پرسم آترین جونم چرا دوست نداری این شلوارت رو بپوشی ........ می گی  : مشکله من ، اینو دوست ندارم  یا اینکه می گم عزیزم چرا به بابا امیر سلام نکردی ، بوس ندادی بهش ......... می گی : مشکله من بوس ندادم .............. اونقدر ...
16 آبان 1392

آترین و دنیای شعر

  سلام و صد سلام به گل دخترم اومدم تا از هوش سرشار دخملم بگم در زمینه حفظیات ............ آترین جونم این روزها علاقه زیادی به خوندن شعر نشون می ده و خیلی دوست داره که شعرهای جدید رو براش بخونیم و اونها رو حفظ می کنه و تو خلوت خودش زمزمه می کنه .........   عسل مامان هرچی می گذره شیرین زبونیهات بیشتر و بیشتر میشه و مارو انگشت به دهن می ذاره .... به محض شنیدن یک شعر جدید درخواست می کنی که دوباره بخون و بعداز دو سه بار گوش کردن تقریبا همه شعر رو حفظ میشی مخصوصا آخر هر مصرع ........... و بعد از چند تکرار دیگه کامل اون رو واسه خودت می خونی .............. یه توپ دارم قلقلیه رو که مدتهاست بلدی      ش...
10 مهر 1392

آترین و شلوار طوسی

سلام و بازم سلام     اومدم تا از شلوار طوسی بگم بله همون شلوار طوسی معروف این دخمل ما مدتیه که گیر داده به یه شلوار طوسی رنگ کوتاه و تقریبا کهنه .......... مدام می گه اونو دوست دارم ......... شلوار طوسی حوبه .............  طوری که به هیچ وجه حاضر نیست اون رو از پا در بیاره ، حتی موقع مهمونی یا بیرون رفتن ‌، باید با کلی ترفند و کلک یه لباس دیگه تنش کنم و به محض رسیدن به مقصد یا برگشت به خونه سریع سراغش رو ازمن می گیره که شلوار طوسیم کو ؟       شلوار طوسیمو اوردی ؟ من بیپوشمش ............. وای به روزی که خیس یا کثیف بشه ومن بشورمش ............. کلی گریه و ناراحتی واسه شلوار طوسی که ...
19 شهريور 1392

آترین و آرایش

مدتیه که کیف لوازم آرایشم رو کنار گذاشتم و به دخملی گفتم همشونو ریختم دور ............ یه روز صبح پا شده می گی مامان مرضی ببین این خانومه رژ زده ، منم بزنم ، گناه دارم   یعنی من  هنگ کردم   رفتیم تو صف نونوایی سنگکی یه خانومه رو دیده شیک و آرایش کرده رفته بهش لبخند می زنه می گه سلام رژ بده خانومه یه نگاهی به من کرده سراسر سوال که یعنی چی می گه .............. گفتم چیزی نیست سلام می کنه ...........   یعنی شده معضل واسم نمی دونم باهات چکار کنم می گم می خوایم بریم باشگاه اگه اونجا دختر خوبی باشی مامان رو اذیت نکنی بهت جایزه می دم می گی  پس رژ بده ، سایه بده ، رژ گونه بده با اخم بهت ...
27 مرداد 1392

عکسهای بعد از دو سالگی

      سلام و صد سلام به نازنین دخملی توی عکس پایین آماده شدی واسه رفتن خونه  خاله سپیده ........... یعنی شدی هووی مامان اگه لباس عوض کنم می گی من ......... آرایش کنم می گی من ، موهامو یه دستی بکشم می گی من نتیجه اش هم می شه این .....     یعنی تنها چیزی که باعث می شه مدتی توی اتاقت تنها بمونی و بازی کنی این وسیله های بازیه که توی عکس پایین می بینید .............  با تشکر از مامان گلم و خاله مهرنوش عزیز توی این عکس دخملی تازه از آرایشگاه اومده و موهاش رو کوتاه کرده ............ البته من که اصلا خوشم نیومد کاملا پسرونه کوتاه شده و مطمئنا این آخرین باره که عسلی رو به اونجا می فرس...
27 مرداد 1392

شیطون بلای من

گل دخترم سلام و صد سلام   این روزها حسابی شیطون بلا شدی  ...... اومدم تا  از شیرین کاریهای این روزهات برات بگم   دیروز مشغول کار خونه شدم متوجه شدم خبری ازت نیست و صدات نمیاد ......... حدس زدم باز رفتی سراغ کیف لوازم آرایشم ( آخه این روزها خیلی به رژ یا سایه علاقمند شدی ) ............ یواشکی سرک کشیدم تو اتاق دیدم بععععععععله خانم رفتن بالای میز آرایش مامان ، خوشحال ،‌و یه دل سیر آرایش کردن  و با یه خنده شیطنت آمیز به من می گی .............  زوژ  زدم من موندم ، به این لبخند شیرینت بخندم  ............  از ترس اینکه رفتی اون بالا و ممکن بود بیافتی ، جیغ بزنم    یا اینکه...
5 مرداد 1392

شیرین زبونیهای آترین

سلام و صد سلام به گل دخترم     اومدم تا از شیرین زبونی ها و شیرین کار یهای این روزهات بگم .................  اينروزها خيلي شيطون و با مزه و بلا شدي ... اينقدر حرفها و کارهات واسمون شيرينه و جذابه كه حتي دوباره با بابا سعید مرورش ميكنيم و كلي بهت مي خنديديم . شيريني ِ زندگي من ، اينقدر با مزه صحبت ميكني و دل ميبري كه هر چي واست بگم كم گفتم . از همه چيز بايد سر در بياري و با چشمان جستجو گرت فقط به دنبال شيطنت هاي كودكانه ات هستي . بهت ميگم  آترین زندگی ِ كيه ؟ ميگي مامان مضیه ، میگم نفس ، عمر ، جیگر و ....... ؟  و جواب می دی ..... مضی بهت ميگم  عسل ؟؟؟؟ با اون لهجه ي خوشگل كودكانت ميگي  ...
26 تير 1392

روزمرگی های آترین گلی به روایت تصویر

اندر احوالات آترین جون مامان در اثنای دو سالگی                  یعنی عاشق این عکستم ................. ژستت عالیه عسلم           مامان : آترین جون بریم پارک آترین : نه ، سر سر (sorsor)               آترینم وقت ناخن داشته ، خوب چیه مگه      اینم از طرح ناخن دخملم        این عکس رو آترین جونی با گوشی مامان از عروسک های مورد علاقش گرفته ......    طبیعت زیبای روستای پاگل در خرداد ماه ...................
4 تير 1392

آترین و ترس

سلام          عسلم اومدم تا از دغدغه های این روزهات بگم ........... این روزها یه کوشولو نگرانیهات زیاد شدن ........ شاید علتش از شیر گرفتنت باشه ........ نمی دونم .... اما یه کم من و باباسعید و نگران کرده حدودا دو هفته پیش رفتیم خونه مامانی ، مامانی پنکه رو روشن کرده بود توی اتاق خواب داشت سبزی  پلو واسه دایی جون مجید خشک می کرد بفرسته آلمان که ما رسیدیم ......... شما به محض دیدن این صحنه ،  باد پرده اتاق خواب رو تکون می داد و پنکه هم صدای بلندی می داد یدفعه ترسیدی و شروع به گریه کردی ، سعی کردم برات توضیح بدم که چیز نگران کننده ای نیست اما می دیدم با اضطراب به اتاق نگاه می کنی و از...
3 ارديبهشت 1392